8 اسلاید صحیح/غلط توسط: Robin انتشار: 3 سال پیش 271 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سیلام کیوتامم امید وارم حالتون عاولیییی باچهه🥺💕 خب اینم پارت پنجم داستانمون امید وارم خوشتون بیاد:) و اینکه ناظر عزیز لطفا داستان رو منتشرش کن چیز بدی نداره🙃💙 این سری هم سعی کردم زیاد بنویسم کیوتام😁💚 لاوم لطفا اون قلب سفید پایینو قرمزش کن تا خوشگل تر شه با این کارت خعلی خوشحالم میکنی🥺❤ و اینم بگم ک به احتمال ۹۹ درصد تا پارت بعد یا دو پارت بعد داستانمون تمام میشه:) فالو = فالو*-*
میچه لطفا اول اون بالا رو بخونی پلیییز؟🥺💕
مرسی ک خوندی کیوتم خب حالا بریم سراغ داستانمون:)
+اخھ اون آیدل مورد علاقمھ(دخترم ادب داشته باش ایش😐)
چینی بھ ابروھاش انداخت و مشغول کار شد
روی صندلی نشستم و خوش حال بودم کھ تونستم اذیتش کنم و شروع کردم بھ چرخیدن با
صندلی
کھ باعث میشد صندلی صدا بده(کرم داره بچه شما کاریش نداشته باشین😐🙏)
+خودت کرم داری ایشع😐
(من اگ کرم داشتم تو رو بوجود نمیوردم محض اطلاع البته اگ میخوای هم میتونم الان قبرتو بکنماااا😐)
+ن ن غلط کردم برو داستانتو ادامه بده😐
(داستان من نی داستان تو عه باهوش😐)
+تمومش میکنی؟😐
(اوکی ایشه😐)
(پ.ن =شرمنده نویسنده یکم کرم داره دلش برا این کاراش تنگ شده شما ب بزرگی خودتون ببخشید😐)
غرق فکر بودم و اصلا متوجھ صدای بدش کھ تمرکز آدم رو بھم میریخت نبودم (کی هستی تو😐)فکر اینکھ
اصلا جیمین دوس داره منو یا نھ حتما نداره چرا باید داشتھ باشھ فقط داره کمک میکنھ حالا
من با این عشق چیکار کنم اونم از چمدون لعنتی اگھ ندزدیده بودنش اینجوری نمیشد حالا
من چطوری برگردم با این اوضاع ، انقدر فکر کردم کھ بغض گلومو گرفت و اشک تو
چشمام جمع شد اخلاق بدی داشتم و زود گریم میگرفت یھو یھ صدای بلندی گفت:
انقدر نچررررخ(هعه بلاخره دلم خنک شد😐🤣)
تکونی خوردم و ترسیدم سرم رو بلند کردم و دیدم شوگا جلوم وایستاده بغض تو گلوم با
دادش ترکید و اشکام ریخت پایین
شوگا چشماش گرد شد و گفت: چیشد؟!من نمیخواستم ناراحتت کنم آخھ داشتیم تمرین میکردیم...
حرفش ھنوز تموم نشده بود کھ من از اتاق رفتم بیرون ھوای تازه کھ بھم خورد یکم حالم
بھتر شد و فھمیدم چقدر بچھ بازی درآوردم خواستم برم داخل کھ معذرت خواھی کنم کھ
شوگا اومد بیرون
سرم رو پایین انداختم و گفتم:معذرت میخوام من...
پرید وسط حرفم و گفت:من نمیدونستم ناراحت میشی
+نھ اصلا برای اون نیست من از چیز دیگھ ناراحت بودم واسھ ھمون اینجوری شد
-بھ ھرحال من منظوری نداشتم
خواست بره تو کھ گفتم: حداقل در عوضش بھم امضا بده(بچه پررو😐)
خنده اش گرفت و گفت: زود صمیمی میشیا(شرمنده من اینجوری خلقش کردم😐)
لبخندی زدم و گفتم: زود نیست من از دور باھات آشنایی دارم😁
(خب گلای قشنگم نوسیده کرمش خوابید از اینجا ب بعد هیچ دخالتی در داستان نداره ایموجیاش با تصور شماست😐🙏)
بعد دوتایی زدیم زیر خنده و رفتیم تو جیمین کھ سرش روی برگھ بود و داشت چیزی
مینوشت سرش رو بلند کرد و نگاھی بھ من کرد منم با ذوق گفتم: جیمن،شوگا قراره بھم
امضا بده
جیمین پوکر فیس شد و بقیھ زدن زیر خنده
تھیونگ: پس حتما خیلی ازت خوشش اومده
یھ گوشھ نشستم و سعی کردم ساکت باشم تا کارشون رو بکنن
دیگھ داشت حوصلم سر میرفت کھ غذا رو آوردن یھ غذای کره ای بود و طبق معمول باید
با چوب میخوردیم
من ھمون اول گفتم: مرسی من سیرم
جیمین:نترس قاشق ھم داریم😐(ببخشید دلم نیومد ایموجی نزارم عررر😐)
یھ قاشق جلوم گرفت و برام جا باز کردن کھ بشینم
!نامجون:تا حالا این غذا رو خوردی؟
+نھ(باید ازت بپرسم چیو خوردی خواهرم😐)(باش باش الان دیگ ساکت میشم تامامممم😐)
قاشق اول رو دھنم گذاشتم و از طعمش خوشم اومد لبخندی بھ بچھ ھا کھ نگاھم میکردن زدم
و گفتم:وای این غذا خیلی خوشمزه است
جیمین خندید و گفت:حتی از پیتزا؟؟
لبم رو کجکردم و یکم فکر کردم کھ ازین کارم بچھ ھا خندشون گرفت و گفتم:نھ پیتزا رو با
ھیچی عوض نمیکنم
اونشب خیلی خوش گذشت و بچھ ھا رفتن خوابگاه و من و جیمین ھم بھ سمت خونھ حرکت
کردیم توی راه امضای شوگا دستم بود و ھی نگاھش میکردم
جیمین: اگھ انقدر دوسش داری چرا نرفتی خونھ ی اون
لبم رو کج کردم و گفتم: چون ازم دعوت نکرد
-میخوای بگم دعوتت کنھ؟
+نھ خونھ ی تو راحت ترم(پررو😐)
(فحشم ندید اخه نمیتونمم ساکت شم ایشههه😐)
پوز خندی زد و گفت: اره اگھ بلایی کھ دیشب سر من آوردی رو سر اون میاوردی الان
توی کوچھ بودی(فرزندم شوگا مهربونه ایشه😐)
+نخیر اون خیلی مھربونھ تو اصلا امروز نیومدی بگی چرا گریھ کردی
-داشتم میومدم ولی شوگا گفت خودم میرم
مثل چی ذوق کردم و گفتم:یعنی توام نگرانم شدی؟
-نھ میخواستم بگم زیاد بلند گریھ نکنی آبرومون بره
شکلکی براش در آوردم و گفتم: اگھ خیلی ناراحتی منو ببر دم یھ ھتل
-حالا نمیخواد قھر کنی
دو سھ روز گذشت ولی از چمدون خبری نبود اینجوری نمیشد شاید اصلا چمدون ھیچ وقت
پیدا نشھ منکھ نمیتونم تا آخر عمر اینجا بمونم(ایکاش میشد بمونم)
داشتم تلویزیون میدیدم کھ جیمین در رو باز کرد و وارد شد
سلامی کرد و رفت توی اتاقش از رفتارش تعجب کردم ولی بھ روی خودم نیاوردم حتما
دیگھ حوصلھ اش از من سر رفتھ بود شاید اصلا پشیمون بود کھ منو تو خونھ اش راه داده
یھ ساعت اون تو بود و وقتی بیرون اومد از موھای نم دارش فھمیدم کھ حموم بوده
+موھاتو خشک کن سرما میخوری
-حوصلھ ندارم
عاشقش موھاش بودم و فرصتی پیدا کردم کھ بتونم بھ سلیقھ ی خودم حالتشون بدم سشوار
رو آوردم و روشن کردم و بھ زور نشوندمش و شروع کردم بھ خشک کردن موھاش بوی
خوب شامپوش میخورد توی بینیم و خیلی کیف میکردم دستم و توی موھای لختش کردم و
خوب خشکشون کردم بعد با شونھ صافشون کردم و حالت دادم تو تمام مدت ساکت بود و
ھر از گاھی نگاھم میکرد حتما انتظار این کارو ازم نداشت ولی خب تو اون یھ ھفتھ ای کھ
گذشتھ بود صمیمی شده بودیم داشتم وسایل رو جمع میکردم کھ زنگ در صدا خورد و پیتزا
آوردن و من دوباره ذوق مرگ شدم
در حال خوردن بودم کھ با یھ لبخند کج زل زده بود بھم
+چیھ؟؟
-داشتم فکر میکردم پیتزا رو بیشتر دوست داری یا منو
با این سوالش غذا پرید تو گلوم و شروع بھ سرفھ کردم وای خدا چھ سوالی پرسید یعنی
براش مھمھ یعنی منو دوس داره
لیوان نوشابھ رو سمتم گرفت تا از خفھ شدنم جلوگیری کنھ
حالم کھ جا اومد گفتم:مھمھ؟
-حالا تو بگو شاید مھم بود
دیگھ بھ طور کامل قند توی دلم آب شد
با لبخند و اون قیافھ ی با مزه اش منتظر جواب بود
+خب معلومھ،پیتزا
قیافھ اش ھیچ تغییری نکرد و گفت باشھ
خندیدم و گفتم:دیوونھ
یھ ابروش رو داد بالا و گفت:چی؟؟
+گفتم دیوووونھ معلومھ کھ تو،جیمین اووووپاااااا
و بعد خم شدم روی اوپن دوتا لپاشو کشیدم
لپاش قرمز شد و دستاش رو گذاشت روشون
-بیخود نیست تھ بیچاره انقدر دردش اومد
یھ گاز بھ پیتزا زدم و گفتم:خوب کردم
-خب کی قراره عکاسیتو شروع کنی
+دوربینم ھنوز پیدا نشده کھ با چی عکس بگیرم بعدم مگھ اعضا قبول کردن؟
-اره باھاشون حرف زدم،از تو خوششون اومده و قبول کردن
نا خود آگاه گفتم:شوگا چی اونم قبول کرد؟
-وقتی میگم ھمھ یعنی اونم قبول کرد دیگھ حالا چرا شوگا برات مھمھ
حس حسودیش دلمو برد و گفتم:نھ چون یکم مغرور گفتم شاید قبول نکنھ
ولی با این حال ھنوز دوربین ندارم
-من یکی برات میخرم
+ولی....
-بعد کھ چمدونت پیدا شد بھم پس بده
لبخند زدم و گفتم باشھ
توی یھ باغ خلوت قرار گذاشتیم کھ خبرنگارا و مردم مانع کار نشن محیطش برای عکاسی
عالی بود یھ باغ بزرگ بود پر از شکوفھ ھای صورتی و سفید و درخت ھای بلند بود
وقتی تیپ بچھ ھا رو دیدم حس میکردم دارم تبخیر میشم عاااالی شده بودن
گفتھ بودم چند دست لباس ست ھم بیارن برای عکس ھای گروھی
ھمھ اومده بودن ولی جیمین پیداش نبود و فقط آدرس رو برای من اس ام اس کرده بود و
گفتھ بود با بچھ ھا میاد ولی با اونا نبود
+پس جیمین کو؟
تھ:گفت اول میره جایی بعد میاد
+پس ما عکس ھای تکی رو شروع کنیم
با تھیونگ شروع کردم
چقدر این بشر خوش عکس بود کلی عکس خوشگل با شکوفھ ھا ازش گرفتم و وقتی
نشونش دادم خیلی خوشش اومد
بعد نامجون و جین
بعدم از شوگا و کوک
نوبت جیھوپ با اون موھای خوشگلش شد کھ یھو با دست اشاره کرد اینم از جیمین
وقتی برگشتم چیزی کھ میدیدم رو باور نمیکردم
موھاش رو یاسی کرده بود و یھ لباس خیلی خوشگل پوشیده بود
دھنم خود بھ خود باز شد جیمین سلام کرد و رفت پیش بقیھ ولی من انقدر محو بودم کھ
جواب سلامش رو ھم ندادم
جیھوپ اومد کنارم و با دست دھنم رو بست و چشمکی بھم زد و بعد دوتامون زدیم زیر
خنده😂
عکس ھای جیھوپ کھ تموم شد
از جیمین خواستم کھ ژست بگیره از شدت ھیجان نمیتونستم لرزش دستم رو کنترل کنم ولی
بھ ھر زحمتی بود ازش عکس ھای بی نظیری گرفتم
تھ: قبول نیست عکس ھای جیمین خوشگل تر شده تو اونو بیشتر دوست داری عکساشو
قشنگ تر گرفتی(#حق😐)
(نزنیدم بمولا دست خودم نی تا الانم خودمو بزور کنترل کردم ایموجی کم بزارم😐)
+نھ فکر میکنم تفاوتش توی قیافھ است
زدم زیر خنده و تھیونگ لبش رو کج کرد گفت:یعنی من قیافھ ام بده(هر کی اینو گفته بیاد اینجا باش کار دارم هوم:/)
رفتم سمتش وگفتم شوخی کردم تو خیلی ھم با مزه ای(و همچنان جذاب😐)
دستش رو گذاشت رو لپش و گفت:بھ لپام دست نزن(راس میگه بچم دس نزن مال خودمههه😐)
بازم ھمھ خندیدن و تھ لپام رو کشید و من جیغ کشیدم:آاااای لپم(حقته حقته قوباغه هم قدتعهه🤣)
تھ: اینم تلافی دیروز(فرزندم ب من رفته🤣)
بعد از گرفتن عکسای گروھی بچھ ھا خواستن برن رستوران کھ من گفتم من میرم خونھ
چون خوب نیست من باھاشون دیده بشم اونام قبول کردن و من رفتم خونھ
ھوا تاریک بود و دلم خیلی گرفت کھ نتونستم باھاشون برم
با خودم گفتم:کاش منم کره ای بودم و معروف تا میتونستم راحت باھاشون اینور و اونور
برم ، مخصوصا با جیمین
رو کاناپھ نشستم و غرق در رویا بودم و تو رویام فقط یھ نفر بود ، ھمون پسر خوشگل با
موھای لخت و چشمای گربھ ای و اون صدای فرشتھ ای
تو ھمین فکرا بودم کھ در باز شد بچھ ھا اومدن تو با یھ عالمھ جعبھ ی پیتزا،شوکھ شده بودم
نامجون:دلمون نیومد بدون عکاسمون شام بخوریم
از ھمشون تشکر کردم و مشغول خوردن شدیم
بعد از شام شروع بھ بازی جرعت حقیقت کردیم
تھ بطری رو چرخوند و افتاد بھ جیھوپ
جیھوپ حقیقت رو انتخاب کرد و بھ سوال تھ جواب داد
بعد نوبت بھ کوک و نامجون رسید کھ از ھم سوال پرسیدن سوال ھا کره ای بود و من چیزی نمیفھمیدم
نامجون چرخوند و افتاد بھ شوگا و جرات رو انتخاب کرد
نامجون: باید ھمھ رو ببوسی😐
اهم اهم تمام شد بمانید در خماری😐
ببشید امروز یکم زیادی کرم دارم شرمنده😐🙏
خب امید وارم از این پارت خوشتون امده باشه و اگه بد شد شرمندم🙃💜
کیوتم لطفا اون قلب پایینو قرمزش کن تا خوشگل تر شه با این کارت خعلی خوشحالم میکنی 🥺❤
نظرت هم فراموش نشه لاوم😇💙
فالو=فالو*-*
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
17 لایک
خیلی خوب بود دختره چقدر پرویه🤣🤣🤣
مرسیی ناناصممم🥺💕🖇
دختره خود ا.ت عه که در اصل تو میشی ولی ارع بات موافقم خعلی پررو خلقش کردم🤣🤣🤣
داستانت خیلی قشنگه در تعجبم که چرا لایکات کمه .... میشه پارت بعدیو زودی بذارییییییی ؟؟ مرسییی💜💙🧡🤍
راستی .. عاجی میشی
مرسییی کیوتمممم میسیی🥺🖇🍓
راستش زیاد این مسئله ها واسم مهم نی ب همینشم راضیم:)
عوهووم کیوتم حتماا میذارمش🥺💜🔗
اره میشم چرا ک نه 🥺🥰💕
عاجی با معرفتمعالی بود داستانت
داستان منم بخون ممنون
من قربووونت بشمممم مرسییی عاجیی جوون🥺💕
عرررر fake loveچهار امدددش؟
معلومه ک میخونمم عاجیی🥺🔗🖤
کامنت اول😍🤣🤣
منم کامنت چهارم🤣😐